از کتابفروشی نشر آبی یک پوست ماند و خلاص… شکم خالیاش را امروز دیدم. تنها یک تابلو به عنوان نشانه بر سردرش داغ شده بود … ادامه خواندن نشر آبی و تاکسیدرمیست
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.